چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

دوست خوب یعنی تویی ک اون سر دنیا به فکر منی ...

دوست خوبم دخترچه عزیزم برام پیغام گذاشته که تا حدی میتونم مطالبمو برگردونم و چقدر خوشحالم کرد

برید به سایت archive.com تو قسمت سرچ بالای صفحه آدرس وبلاگتونو بزنید ی تقویم میاره که ی سری روزاش آبیه روش کلیک کنید ی سری مطالبتون به صورت آرشیو هست البته همش برنمیگرده ولی خب بازم از هیچی بهتره 


کلی آرزوی خوب دخترچه عزیزم 

بلاگفا خر است حتی !!!

اصلا فکر نکنید لجبازی کار آدم ها در دنیای واقعیست ها!!! اصلا اینطور نیست بلکه لجبازی و عقده ای بودن کاملا در کائنات نهادینه شده است و فقط منتظر یک تلنگر می مانند تا خودشان را نشان دهند !!

همین دوتا کوچه اونورتر سرور بلاگفای خررررررر مطالب من را بلعید !!! بلههه درست متوجه شدید مطالبمم را خورد و در کمال ناباوری وبلاگم را حذف کرد!!! و مطالبم از بهمن 93 منتقل نشده ماند

خب دلم نمیخواهد در یک سرور لعنتی باقی بمانم زور که نیست اصلا یک ارتباطی بین ما و بلاگفا بود ک تمام شد و رفت حالا این همه پیگیری بلاگفا برای اثبات اینکه من میتوانم هر لحظه بدتر بشوم را درک نمیکنم !! آقای بلاگفا جان ما بهم زدیم تموم شد رفت دست از سر ما بردار کم مانده بیاید مطالب توی مغزم را هم پاک کند برود خیالش راحت شد 

خب عرضم به حضورتان که فردا شش تیر است و قرار است سازمان سنجش جواب کنکور را اعلام کند و رتبه ها بیاید ولی سنجش آموزش پزشکی هم مثل بلاگفای داستان ما بسیار عقده ای می باشد و معمولا با یک روز تاخیر در خوش بینانه ترین حالت جواب را اعلام میکندخواستم یادآوری کنم که حتی سازمان ها هم می توانند عقده ای و حرص درآر باشند

بروم بروم که تا پیشانی از شدت حرص قرمز شده ام 

خدایا خودت ی فکری به حال کائنات عقده ایت بکنن والا !!! البته خدا جان ما شاکریم ها ی وقت نخوای اثبات کنی همه چی میتونه بدتر باشه ها ما صرفا جهت بالا بردن کیفیت این جسارت را کرده و انتقادی هم نمودیم شما به بزرگی خودت ببخش و صد البته که ما چاکر شماییم و بسیار سپاسگزار که بقیه کائنات این روزها مهربانتر برخورد میکنند و به در و دیوارمان نمی کوبند فقط گله داریم از دست بلاگفا و سازمان سنجش اموزش پزشکی 

خدایا شکرت

پانزده بهمن 93

دلم فقط زبان دل میفهمد نه زبان عقل. دلم چیزهایی میخواد ک با عقلم جور نیست مثل وقتهایی ک کودک دبستانی جلوی مادرش پابرزمین میکند ک من فلان چیز را میخواهم و مادرش نمیتواند قانعش کند ک نمیشود. دلم به در و دیوار دلتنگی می کوبد و عقلم ندای صبر می دهد. آخر من چگونه قانعش کنم ک دلتنگی دلیل محکمی برای زنگ زدن نیست حتی گاهی عقلم هم کمکمش میکند صدایش را میشنوم ک میگوید دل عزیز من هم بی تاب دیدن و شنیدنش هستم ولی نمیشود مثل مادری ک به فرزندش میگوید من هم فلان چیز را دوست دارم ولی الان پولش را نداریم یا زمان مناسب خریدش نیست.. از شما چه پنهان دلم یک smsبازی طولانی میخواهد فقط smsنه وایبر و نه واتساپ دلم میخواهد آخر شب بدون هیچ نشانه ای از تایپینگ منتظر جواب باشم چشمم به گوشی باشد تا چراغ صفحه اش روشن شود.. میدانم دلم چیز زیادی نمیخواهد دلم کم توقع است ولی چه کنم که همین توقع کم هم ممکن نیست.. بعدا نوشت: این پست قرار بود دوساعت پیش پست شه ولی تو همون وقتی ک داشتم مینوشتمش خدا صدای دلمو شنید و ب خواست دلم رسیدم.. خدایا بزرگی و حکمتتو شکررر اصلا نمیدونم چی بکم ک لایق خدایی تو و بندگی من باشه

من و جناب حافظ

ده بهمن 93

تفال زدن من ب جناب حافظ داستانی طولانی داره. من از این آدمام ک بیست بار فاتحه میخونم بعد انقدر باز میکنم و میخونم تا اونی ک خودم دوس دارم بیاد اصلا تعارفم ندارم بعد بار اولم چیزی ک میخوام بیاد فایده نداره با جناب حافظ شرط میکنم تا سه نشه بازی نشه اگه راست میگی دوبار بعدیم ی چیز بیاد ب همین مضمون تا من خوشحال شم خیلیم سفت و سخت ب خدا و شاخه نبات قسمش میدم آخرشم ک راضی میشم حافظ رو بذارم کنار بیست تا شعر با پونصدتا تعبیر تو ذهنمه ک نمیدونم کدومش درسته این حافظم محض خدا دوتا معنی ی جور ب مانشون نمیده دلمون خوش باشه ک فالمون ب نفع اکثریت خوبه یا بده اگه من صدتا فالم بگیرم هرکدوم ی سازی میزنن همه با ما آره این جناب حافظم آره ک البته خودم فکر میکنم ریشه در وسواس ذهنیم داره این حرکت چون من قبلا ب همون ی بار اکتفا میکردم و خب خیلی وقتا خوب بود برام حالا ی مدته با خودم عهد کردم برای اینکه دیگه ب حافظ بی احترامی نشه کلا تفال نزنم و ب ذهنیات خودم اعتماد کنم..

زبان نفهم

هشت بهمن 93

من زبان نفهم ترین آدم دنیام..اصلا نمیفهمم نه ببخشید مقدار نسبتا کمی میفهمم ولی ب حد کفایت چیزی نمیفهمم. اصلا از همین نفهمیدن بود ک گندخورد در سال 93 و آنهایی ک فهمیدند عاقبت بخیر شدند و من نفهم نشستم وردل مادر گرامی و آنها هی نفهم بودن من را کوبیدند بر فرق سرم یا نمیدانم شاید هم جای دیگری کوبیدند . خب نفهم بودن ب قاعده کلی در دنیای امروز چیز خوبی است و فهمیدن درد دارد وهرچه نفهمی راحت تر است منتها مشکل بنده اینجاست ک من درد ها را میفهمم ولی زبان نفهمم یعنی زبان را نمیفهمم.. من زبان انگلیسی را نمیفهمم. شاید هم ب قدر نیاز از پسش بربیام ولی من ب صراحت میگویم زیر زبان علوم پزشکی چندین قلو زاییده ام و زایمان سختی هم داشته ام ب طوری ک حس میکنم روی ماتحت مبارک هم اثر کرده این سختی و من هر روز و هر روز و تا روز کنکور درگیر این کتاب زبان هفتصد صفحه ای ب امید درصد چهل خواهم بود.. برایم دعا کنید