چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

هجوم خاطراتت

بیست و هفتم دی 93

من ی عادتی ک دارم اینه ک کلا با اهنگا و فیلما همذات پنداری مزمن دارم ..با اهنگا بیشتر با فیلم ها کمتر تا صدسال آیندم اون آهنگ رو هرجا بشنوم مدام اولین تصویری ک باش ساختم میاد تو ذهنم 

بعد شما حساب کنید یهو در عرض ی ماه ابی جان ی البوم میده بیرون (جان جوانی) و به فاصله کمتر از یک ماه سیاوش قمیشی آهنگی رو میخونه (تهران) ک بی اغراق دیوونم میکنه...

ترک به ترک آلبوم ابی رو خوردم عجیب وصف حال این روزام بود چند تا ترکش ...

ولی خب آهنگ سیاوش شعر قوی نداشت ولی برای منی که این روزا با شنیدن اسم تهران هم نفسم سنگین میشه بس بود ک وقتی میگه منو تهران ...منو اشکای پیاپی واقعا مثل بارون ماه مهر ببارم 

دو شب پیش حال وصف نشدنی داشتم با این اهنگ تهران...... عجیب دلتنگ شدم .... 

به تماشا سوگند و به آغاز کلام

بیست و هفتم دی 94

هیچ وقت از نوشتن خاطره لذت نبردم ولی گهگاهی از سر تفنن در دوران جوگیر دبیرستان این کارو میکردم و خب الانم با خوندنش هیچ حس خاصی ندارم 

شایدم بلد نبودم خاطره بنویسم انگار قرار بود این خاطره ها تو دادگاه قرائت بشه خط به خط ساعت به ساعت شرح ماوقع دادم

ولی اینجا رو واسه دل خودم مینویسم چیزی ک شاید نشه اسمش رو خاطره گذاشت اینجا فکرایی ک گاه و بیگاه از ذهنم میگذره و دلم میخواد بعدها فکرامو مرور کنم بررسی اینکه رشد فکری صعودی داشتم یا نزولی برام لذتبخشه  میدونم شاید هفته ای پیش بیاد که ده تا مطلب بذارم و شاید هفته هایی باشه ک اینجا خالی بمونه ذاتم همینه غیرقابل پیش بینی اونقدر ک گاهی خودمم کلافه میشم 

انقدر ک خیلی وقتا بین خواستن و نخواستن خیلی چیزا مرددم واین روزها بیشتر...

خوشحالم ک منو با همه فراز و نشیبام میخونید...

بسم الله الرحمن الرحیم....الهی به امید تو...

اسباب کشی از خانه قدیمی

دل کندن خیلی سخت است خیلی...

حتی اگر اسباب کشی از محیط مجازی به دردنخوری مثل بلاگفا به محیط مجازی ظاهرا بهتری مثل بلاگ اسکای باشد

ولی آدم ناچار به هجرت است... پذیرش لزوم هجرت برای پیشرفت از اصول زندگی ماشینی است ...

حالا من این را نوشتم ولی شما فکر نکنید الان مثلا ممکن است از احساسم هم با تمام اینکه دست و پایم را سفت و سخت میبندد دل بکنم ها ... احساسات ماشینی نیست و گزینه هجرت را شامل نمی شود

والسلام


در اندرون دل خسته من

خیلی ی جوریم این روزا پر از حس های خوب و بد

خواهرم کنکور ریاضی رو داد و تموم شد با چشمانی به شدت اشکبار برگست خونه خواهر نازنین من ی سال تمام درس خونده بود ی سال بی وقفه زحمت کشیده بود درسته معدلش 12.75 بود درسته فیزیک سوم رو 8 گرفت ولی این ی سال هرچی توان داشت بدون بازیگوشی خوند سختمه ببینم انقدر گریه میکنه

بی وقفه تا عصر گریه کرد و شب هم همینطور وقتی خوابید خیالم راحت شد ک خوابیده ولی نصفه شب بیدار شدم دیدم باز داره هق هق میکنه واقعا جیگرم آتیش گرفت منم خیلی ناراحتش بودم

نماز صبح هام به طور متوالی قضا میشه و دیگه داره برام بی اهمیت میشه این قضیه .خیلی ناراحتم !!! البته ک شبا ساعت سه نصفه شب میخوابم و هیچ کار خاصیم ندارم و هرچی تصمیم میگیرم زود بخوابم نمیشه

تو سایت تخمین رتبه علوم پزشکی در صدر جدول با رتبه یک نشستم ولی خودم میدونم رتبم یک نیست شکرخدا راضیم ولی نمرات بهتر از من حتما شرکت نکردن تو تخمین مطمئنم

تصمیم جدی گرفته بودم تو هیچ گروهی تو هیچ شبکه خراب شده ی اجتماعی نرم ولی بعد ارشد ی گروه تو تلگرام ساختن بچه های ارشد ک معتادش شدم خیلی بده !!!

مامانم ی وقتا ی گیرایی میده ک دوتا شاخ رو سرم سبز شه کمه نمیخوام بی حرمتی بینمون پیش بیاد ولی مدام بحث داریم مداممممم و بعدش به شدت عصبی میشم از خودم چرا انقدر ضعیفم چرا ی کم سعه صدر ندارم من به هرحال حق مامانم به گردنم بیشتر از حق خودمه ولی ی وقتا یادم میره

خدایا مامانم از همون وقت ک کنکور کارشناسی دادیم دوست داشت من تک رقمی شم میشه واسه ارشد این آرزوشو برآورده کنی؟؟واقعا واسه خودم مهم نیست رتبم ولی واسه دل مامانم میگم

پیام تصمیم گرفته ارشد بخونه واسش لزگی و تافل رو میفرستم بوشهر L خدایا میشه پیام برگرده تهران؟؟

رابطم با بابام ی جوری شده که وقتی ابتدایی بودم اون شکلی بود بعدش هی شکست و شکست و شکست و خراب شد تا وقتی ک رفتم دانشگاه کل رابطمون در این حد بود که ی اس بدم پول بریز برام اونم بدون جواب بریزه ولی الان ترمیم شده خیلی بهتر شده خدایا شکرت .درسته به روی خودم نمیوردم ولی جاش تو زندگیم خالی بود

پیام ی وقتا ی حرفایی میزنی که امیدوار میشم به این رابطه بی سر و ته ولی بعدش دوباره میگم امیدی ک نا امید بشه خیلی سخته بذار همون نا امید باشم که اگه اتفاق خوبی افتاد سورپرایز شم خلاصه که تو برزخم دیگه ولی تصمیمو گرفتم تقریبا شاید بعدا دربارش نوشتم توکل به خدا دیگه

کاش بلاگفا درست شه

دوستان کسی هست بهم کمک کنه بگه چجوری پستامو انتقال بدم اینور؟؟ نظرات هم منتقل میشه؟

 

 

 

 

 

الهی به امید تو

خب فکر میکنم من تنها آدمی هستم که به روح پرفتوح بلاگفا درود و سلام میفرستم

روزهای اول خرابی بلاگفا مصادف شد با دو هفته پایانی کنکور بنده و بسی خرسند شدیم که هیچکس هیچ مطلبی نمی نویسه و ما میتونیم با خیال راحت به درس خوندنمون برسیم

ولی این سلام و صلوات تا روز 31 اردیبهشت ادامه داشت بعدش تبدیل شد به فحش خواهر مادر

خب یعنی چی؟؟ یعنی من روز تولدم روز به این بزرگی نتونم تو وبلاگم مطلب بنویسم؟؟؟

از آن پس هر روزه به بلاگفا فحش دادیم ولی همچنان مردد در اسباب کشی تا اینکه شوری حرکت بلاگفا از باسنش در آمد و ما تصمیم به اسباب کشی گرفتیم

الان من این همه حرف نگفته رو چجوری تایپ کنم؟؟رسما باید کل مغزمو تخلیه کنم من چجوری ماجرای کنکورمو بنویسم؟؟  چجوری ماجراهای مرغمامونو بنویسم؟؟ چجوری خاطره روز تولدمو بنویسم؟؟ اوووووووووف خیلی زیاده ولش کن

حالا اینا همه به کنار از کل زندگی دوستام جا موندم L

الان جوجک یاسی چند وقتشه؟؟ لوبیای آیدا به دنیا اومده؟؟ نیکولا چکار میکنه؟؟ پسرک لاله چه شیرین کاری جدیدی انجام داده؟؟چند وقته دقیقا مطالب تانزانیا رو نخوندم؟؟

بازشکر خدا گولو تو بلاگ اسکای سکونت داشت هر از گاهی روحمو شاد میکرد

از این پس اینا می نویسم J

..........................................................................................

پ.ن

امیدوارم راهی برای اوردن پستام به این وبلاگ باشه