-
جماعت دهن بین و کف بین و طالع بین
جمعه 16 مرداد 1394 10:56
چند روز پیش در گروه تلگرامی ک اجتماع آدم های غریبه است برای تبلیغ و فروش کالا و خدماتشان خانمی پی ام داد که دوستم در شهر شما غریب است کسی فالگیر خوب میشناسه بهش معرفی کنه آخه میخواد بره تهران مونده ک بره یا نه ؟؟ و یهو پنجاه نفر وارد حالت typingشدند و من با ذهن کوچک و نخودی مانندم منتظر بودم که ملت برن تو کار نصیحت که...
-
تلف کردن عمدی عمر
دوشنبه 5 مرداد 1394 18:31
تابستان ب نیمه نزدیک شده و رسما هیچ غلط مثبتی نکردم دم کنکور با آن همه اعصاب خردی فیلم دیدنم قضا نمیشد و رسما هر شب تا ساعت سه فیلم میدیدم ولی الان ارشیو فیلم هایم خاک میخورد حتی وقتی ی ناخنکی هم بهش میزنم هیچ جذابیتی برایم ندارند هیچ کدام در هیچ ژانری یک مقاله میخواستم بنویسم یعنی یکی که نه حداقل دو سه تا ولی در...
-
توافق سنت و مدرنیته
یکشنبه 28 تیر 1394 23:31
همین الان یهویی.. نشسته ام و زل زده ام به اشترانکوه روبرویم پر از درخت سمت چپم گندم و سمت راستم لوبیا کاری است همین الان که آفتاب غروب میکند من وسط یکی از روستاهای لرستان نشسته ام و از وای فای پدربزرگم برایتان مطلب ارسال میکنم و بسیار لذت میبرم چون در شهر باید از اینترنت قراضه رایتل استفاده کنم و هر ازچندگاهی هندلش...
-
برسد به دست آقای ظریف...لطفا
سهشنبه 23 تیر 1394 23:26
سلام آقای ظریف ...حالتان خوب است؟؟ ما خیلی خوبیم شما هم برای ما خیلی خوبید...خواستم بگویم من خیلی دوستتان دارم نه برای اینکه به توافق رسیدید و شاید مردم امید دارند که چیزی ارزان شود ...اقای ظریف من شما رو دوست دارم چون شکل دیپلمات ها هستید شکل همه وزیر امور خارجه ها ... حتی جای مهر هم روی پیشانیتان نیست ولی یک منحنی...
-
عجایب خانواده میم (قسمت دوم)
سهشنبه 23 تیر 1394 12:50
سرپرست محترم خانواده میم که بابا جان بنده میشه یکی از علایق مهمش مهمونی دادن و مهمونی رفتن و در صدر جدول نذری و افطاریه..ما کلیه شهادت ها و ولادتها مهمونی داریم ماه رمضون, 28صفر,روز عاشورا,تولد امام زمان,دهه فاطمیه, عید غدیر و... در کنارش لازم به ذکره که بابا علاقه شدید به روابط اجتماعی بالا داره مثلا ما هرجا خونه...
-
صنعت از چیزی که فکر میکنیم بی رحمتر و کارگر از چیزی که فکر میکنیم مظلوم تر است
دوشنبه 22 تیر 1394 08:53
شاید برای همه جالب باشد آدمی مثل من که الویت اول انتخاب رشته اش در کنکور فرصت شغلی بود و گشت و گشت و گشت تا رسید به این رشته چرا الان با وجود پیشنهادات کاری خوب بیکار است؟چرا وقتی همه دوستاش به جای یک جا دو یا حتی سه جا سرکار میرن من ترجیح میدم مقاله بخونم فقط؟چرا وقتی انقدر با توجه به ساعت کاری رشتمون حقوق خوبی هست...
-
من و کنکور
یکشنبه 21 تیر 1394 15:38
حالا ک یک دوماهی از روزهای پر استرس دم کنکور گذشته راحت تر میتونم بهش فکر کنم و راجع بهش بنویسم چند بار اومدم بنویسم گفتم نکنه خدا این قصه شیرین قبولی رو نخواد برام و رویام بشه کابوس . روزهای دم کنکور به شدت مضطرب بودم نه از ترس خوندن و نخوندن بلکه از نخواستن خدا ی جور ترس از شکست از پارسال تو وجودم بود هفته ی آخر...
-
مرگ
شنبه 20 تیر 1394 15:44
حتما که نباید بمیرم و یکی برایم فاتحه بخواند که مرده حساب شم همین که در بهترین روزهایم و در اوج جوانی در وبلاگی که مخصوص چرند و پرند و روزنوشت است هیچ چیز جدیدی برای نوشتن ندارم مرده حساب می شوم... وقتی که مردم روح شاد به دردم نمیخورد خواهشا الان برای شادی روحم دعا کنید
-
دنیا این روزها سیاه میشود ..
چهارشنبه 17 تیر 1394 03:18
شنیدم سرتان را به چاه فرو میبردید و درددل میکردید میدانید من هرچه داد میزنم صدایم به خودم میرسد گمانم در چاه ظلمت گرفتارم و انعکاس غفلتهایم در سرم میپیچد... شنیده ام که عدالت این روزها بی پدر شد...میدانید راستش را بخواهید شما پدر عدالت بودید یتیم ماند این عدالت بعد از رفتنتان شینده ام قاتلتان را بخشیده اید و گذاشتید...
-
روزهای کودکیش ب چوپانی گذشت...
سهشنبه 16 تیر 1394 15:16
اندر احوالات خانواده عجیب و غریب ما همین نکته بس که داداش جان با نه سال سن عاشق چوپانیه :| بله در این سن که همه میخوان دکتر مهندس و خلبان شن داداش ما میخواد چوپان شه...حتی ی بارم اظهار فضل فرمودن که من تاششم بیشتر درس نمیخونم بعدش میرم چوپان میشم ک مادر جان با کف دست رفت تو دهنش و فرمودند که هر غلطی میکنی مهم نیست...
-
نفس کشیدن در دانشگاه آرزوها....نفس کشیدن در دانشگاه تهران
پنجشنبه 11 تیر 1394 19:23
اشک و اشک و اشک و بغض و شکری که هرچی بگویم کم گفته ام .....
-
یکی بیاید من را از خودم ببرد ...
پنجشنبه 11 تیر 1394 10:50
خسته ام ..انقدر نشسته ام یک جا که از خستگی خسته میشوم ...جسمی و روحی خسته ام ... من همه عمر محکوم به انتظارم همیشه چیزی در زندگیم هست که منتظر سرانجامش هستم ...مثل همین هفته که چشم دوخته ام به سایت سنجش پزشکی و جوابهای لعنتی نمی آید .... مثل اس ام اس هایی که میفرستم و باید بین باید و نبایدش معلق و منتظر بمانم...مثل...
-
از نبودنت می ترسم .. باش حتی خیالی
پنجشنبه 11 تیر 1394 01:06
باهم به زندان می رویم جرمش را نفهمیدم فقط پشت ماشین زندان میبردنمان دهانم بسته بود و اشکهایم گلوله گلوله میچکید در چشم های قهوه ای او هم هاله اشک می دیدم...راضی بودم به بودنش حتی با دهان بسته .. یادم نیست که دلم میخواست به آغوشش بکشم یا بگویم دوستش دارم ...مجال ندادند بردنش به سلول شخصی مرا نیز بردند به سلول نمور...
-
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
چهارشنبه 10 تیر 1394 10:17
بیست و یک فروردین 94 سرنوشت تو را نشاند در کنار سواحل خلیج فارس..تو راهی بوشهری و دل من هم همینطور و جسمم همینجا هزارکیلومتر اینطرفتر پشت سر تو و دل خودم آب می ریزد از تنهایی شکوه نکن دل من مدتهاست همپا و همراه توست و من برای جفتتان والله خیر حافظا وهوارحم الراحمین میخوانم.انگار تو هم باید فاتحه دلت را بخوانی ک همراهت...
-
دلتنگتم این روزا کجایی؟
چهارشنبه 10 تیر 1394 10:16
بیست و یکم اسفند 93 اختلالات روانی قبل از پریود همیشه اعصابم را بهم می ریزد به طوری که دلم میخواهد دهان تمام اطرافیانم را آسفالت نموده و گفتنی نیست که آنها هم متقابلا دهان بنده را آسفالت می کنند و اینگونه با وجود سه جنس مونث در خانه هیچگاه آرامش بر خانه ما حاکم نمی شود ولی این دو سه روز اولین باریست که دلم میخواهد...
-
خدایاشکر
چهارشنبه 10 تیر 1394 10:15
نوزدهم اسفند 93 هندزفری در گوشم و دنگ شو میخواند یاااار بیگانه نوازم...و من غرق در فکر مشکلاتم قدم میزنم به سمت باشگاه ... فکر پیام راحتم نمیگذارد ... دلم یک کتونی خوب میخواهد...دلم میخواهد مشکلات مالی پدرم زودتر حل شود....دلم یک مانتو میخواهد ... دلم میخواهد انقدر امسال پول داشتیم که بهترین سفره هفت سین دنیا را...
-
ببخشید عزیزم اجازه هست من اطلاعات شما رو بدزدم
چهارشنبه 10 تیر 1394 10:15
سوم اسفند 93 من همه دوستان عزیزم چه کسایی که خاموش پیگیریم میکنن و چه دوستانی که لطف دارن و گهگاهی نظر میزارن رو به چالش صرفه جویی یک لیوان آب در روز دعوت میکنم ............................................................................................. پ.ن: 1-وقتی تصمیم میگیریم که در روز یک لیوان کمتر آب هدر بدیم...
-
هنوزم میشه به بهبودی دنیا امید داشت..
چهارشنبه 10 تیر 1394 10:14
بیست و نهم بهمن 93 چند روز پیش تو باشگاه بحث سر ریختن عیدیای کارمندی بود و اینکه چه نقشه هایی واسش کشیدن و چقدر خرج گرونه و این پولا پول ی پاچه شلوارم نمیشه و جواب بچه ها رو کی میده و خلاصه از این حرفا ی خانمی هست تو باشگاه مسئول نظافته ی خانم تپل دوست داشتنی و بی نهایت مهربون که دستشون به دهنشون میرسه ولی خب زیر خط...
-
عشق یعنی حالت خوب باشه
چهارشنبه 10 تیر 1394 10:13
بیست وششم بهمن 93 ( از همه بیشتر نگران از بین رفتن این مطلب بودم ی جورایی رزوممه) 25 بهمن ...قشنگترین روز خداست برای من صدالبته که همه روزهای خدا قشنگند ولی این یکی حسش قشنگتر است برایم...حس میکنم روز عشاق را هم به خاطر من نامگذاری کرده اند اصلا هم خودخواهی نیست بین این همه دار و ندار دنیا دلم میخواهد این روز را مال...
-
شعور خوبه گاهی به داشتنش فکر کنیم فقط ...
چهارشنبه 10 تیر 1394 10:12
بیست و یک بهمن 93 شعور گرایشای زیادی داره که یکی از اون گرایشا شعور صحبت کردنه .. من ی قانونی دارم که میگه وقتی شعور حرف زدن نداری حرف نزن..وقتی از سه تا کلمه دوتاش فحشه ,وقتی از بیست تا کلمه ده تاش دروغه وقتی سر و ته حرفت غیبته وقتی اول و اخرش تهمته وقتی همش فخر فروشیه خب حرف نزن عزیزم من .. به خدا عالم و آدم متوجهن...
-
دوست خوب یعنی تویی ک اون سر دنیا به فکر منی ...
چهارشنبه 10 تیر 1394 10:10
دوست خوبم دخترچه عزیزم برام پیغام گذاشته که تا حدی میتونم مطالبمو برگردونم و چقدر خوشحالم کرد برید به سایت archive.com تو قسمت سرچ بالای صفحه آدرس وبلاگتونو بزنید ی تقویم میاره که ی سری روزاش آبیه روش کلیک کنید ی سری مطالبتون به صورت آرشیو هست البته همش برنمیگرده ولی خب بازم از هیچی بهتره کلی آرزوی خوب دخترچه عزیزم
-
بلاگفا خر است حتی !!!
جمعه 5 تیر 1394 18:55
اصلا فکر نکنید لجبازی کار آدم ها در دنیای واقعیست ها!!! اصلا اینطور نیست بلکه لجبازی و عقده ای بودن کاملا در کائنات نهادینه شده است و فقط منتظر یک تلنگر می مانند تا خودشان را نشان دهند !! همین دوتا کوچه اونورتر سرور بلاگفای خررررررر مطالب من را بلعید !!! بلههه درست متوجه شدید مطالبمم را خورد و در کمال ناباوری وبلاگم...
-
خدایا شکرت
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:48
پانزده بهمن 93 دلم فقط زبان دل میفهمد نه زبان عقل. دلم چیزهایی میخواد ک با عقلم جور نیست مثل وقتهایی ک کودک دبستانی جلوی مادرش پابرزمین میکند ک من فلان چیز را میخواهم و مادرش نمیتواند قانعش کند ک نمیشود. دلم به در و دیوار دلتنگی می کوبد و عقلم ندای صبر می دهد. آخر من چگونه قانعش کنم ک دلتنگی دلیل محکمی برای زنگ زدن...
-
من و جناب حافظ
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:47
ده بهمن 93 تفال زدن من ب جناب حافظ داستانی طولانی داره. من از این آدمام ک بیست بار فاتحه میخونم بعد انقدر باز میکنم و میخونم تا اونی ک خودم دوس دارم بیاد اصلا تعارفم ندارم بعد بار اولم چیزی ک میخوام بیاد فایده نداره با جناب حافظ شرط میکنم تا سه نشه بازی نشه اگه راست میگی دوبار بعدیم ی چیز بیاد ب همین مضمون تا من...
-
زبان نفهم
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:46
هشت بهمن 93 من زبان نفهم ترین آدم دنیام..اصلا نمیفهمم نه ببخشید مقدار نسبتا کمی میفهمم ولی ب حد کفایت چیزی نمیفهمم. اصلا از همین نفهمیدن بود ک گندخورد در سال 93 و آنهایی ک فهمیدند عاقبت بخیر شدند و من نفهم نشستم وردل مادر گرامی و آنها هی نفهم بودن من را کوبیدند بر فرق سرم یا نمیدانم شاید هم جای دیگری کوبیدند . خب نفهم...
-
آخر هفته های بد
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:45
هشت بهمن 93 چهارشنبه ها روز مرگ منه. عملا نمیتونم هیچ کاری جز باشگاه رفتن بکنم... تمرینام انقدر سنگینه ک دچار فلج عضلانی میشم تا پنجشنبه ظهر و این یعنی درس و هرگونه فعالیت مثبت تعطیل. وقتی خم میشم ب طرفین حس میکنم هرلحظه ممکنه پهلوهام از درد بشکنه و پاهامم ک گفتن نداره انقدر سنگینن انگار وزنه های باشگاه رو بهش وصل...
-
اعتماد به سرعت جت به آدمایی که نمیشناسیم
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:45
هفت بهمن 93 ین چیزی ک میخوام بگم از سری اتفاقای تلخ ثبت شده تو ذهنمه. پارسال همین وقتا پسر زنگ زد بهم ک دوست دختر یکی از دوستام میخواد بیاد تهران از مشهد و شش ماهه همو ندیدن. با داداشش میخواد بیاد شب میتونه خوابگاه شما باشه؟؟منم ک سرم درد میکنه واسه این کارا گفتم آره . خلاصه عصر روزی دختر صبحش رسیده بود تهران با پسر ک...
-
دلتنگی مدام هم ی جور عادته
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:44
هفت بهمن 93 من آدمیم ک دلم میخواد ب چیزایی ک دوس دارم زود عادت کنم پنجاه روز ساعت شش صبح بیدار شم عادت نمیکنم ولی ی روز ساعت ده صبح بیدار شم چنان عادت میکنم انگار ن انگار از ابتدای بچگی خونمون حکومت نظامی بوده ک هفت صبح بیدار شیم. چندین ماه برم ی شهر دیگه با همه امکانات رفاهی عادت نمیکنم ولی پامو بذارم تو خوابگاه یا...
-
مبارزه بی ثمر
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:43
شش بهمن 93 دقیقا بعد از دوماه صداشو شنیدم. جوابsmsهاشو تو دوباری ک حالمو پرسید ندادم. ولی اینبار ی کار واجب بود ی شماره تلفن..زنگ زدم .گرم مهربون صمیمی حالمو پرسید از اوضاع درسم پرسید وقتی گفتم میخونم خوشحال شد . استرس داشت زندگیش رو هواست ماه دیگه سازمانی ک از اول دانشگاه بورسیه اونجا بود تقسیمشون میکنه ب مناطق مختلف...
-
دنیایی که بوی گندش حال مرداب را بهم میزند
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:42
پنج بهمن 93 خیلی دلم میخواد ب بچه ها بگم دنیای ادم بزرگا خیلی کثیفه ولی یادتون باشه هرچقدر این دنیا به سیاست آلوده بشه کثیف ترهم میشه... ((تاریخ تکرار مکرراته و هی میچرخه)) این روزا با دیدن مجدد فیلم کیف انگلیسی عجیب ب جمله بالا ایمان اوردم