چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

مرگ

حتما که نباید بمیرم و یکی برایم فاتحه بخواند که مرده حساب شم 

همین که در بهترین روزهایم و در اوج جوانی در وبلاگی که مخصوص چرند و پرند و روزنوشت است هیچ چیز جدیدی برای نوشتن ندارم مرده حساب می شوم...

وقتی که مردم روح شاد به دردم نمیخورد خواهشا الان برای شادی روحم دعا کنید

دنیا این روزها سیاه میشود ..

شنیدم سرتان را به چاه فرو میبردید و درددل میکردید میدانید من هرچه داد میزنم صدایم به خودم میرسد گمانم در چاه ظلمت گرفتارم و انعکاس غفلتهایم در سرم میپیچد...

شنیده ام که عدالت این روزها بی پدر شد...میدانید راستش را بخواهید شما پدر عدالت بودید یتیم ماند این عدالت بعد از رفتنتان

شینده ام قاتلتان را بخشیده اید و گذاشتید برود ...میدانید شما پدر بخشش هم بودید من که از دشنامی نمیگذرم شما چگونه از قاتلتان گذشتید

شنیده ام شبانگاه به یتیمان کوفه کمک میکردید...میدانید شما پدر انفاق هم بودید من ک خرورارها پول مصرف میکنم و یادم می رود بقیه را 

شنیده ام وعده های غذاییتان خرما بوده و شیر تازه این شاهانه اش بوده....میدانید شما پدر اسراف نکردن هم بودید من خرورارها میخورم و بازهم ایراد میگیرم تازه میخواهم در عروسیم ده نوع غذا باشد

شنیده ام از قبول خلافت سرباز میزدید....میدانید شما پدر حکومت اسلامی بودید من ک خودم را میکشم که ذره ای بالاتر بروم خیلیها هم حاضرند هم را تیکه پاره کنند سر همین حکومت

شنیده ام به دخترتان از بیت المال ندادید گفتید دیگر مسلمین ندارند ....  میدانید شما پدر همه دختران عالم بودید ولی من مثل شما نیستم ها من حاضرم دزدی کنم ولی خانه ام شکل خانه همسایه دوتاکوچه آنورترمان باشد

شنیده ام در جای پیامبر خوابیدید که ب جای او شما را شهید کنند....میدانید شما پدر همه فداکاری ها بودید من حاضر نیستم در جمعی به دفاع از شما و خاندانتان حرفی بزنم هیچ گاهی ب تایید حرفشان سرهم تکان می دهم

شنیده ام در خیبر و هزارتا جنگ دیگر کولاک کردید...میدانید شما پدر همه شجاعت ها هستید من در مبارزه با نفس خودم مانده ام چه رسد به دشمن بیرونی

میدانید مولا جان شما پدر همه خوبی ها بودید شما فقط پدر بچه هایتان نبودید....خیلی چیزها با شما رفت انگار که فقط به شما می آمد .آقا جان چگونه این همه خوبی در وجودتان بود؟ نبودنتان را چگونه تاب آوردند آنهایی که با شما بودند. حجم عظیمی از دنیا با نبودتان کم شد میدانید حتی میتوانم بگویم خوبی های دنیا نصف شد 

امام جان این اجنبی هایی که شما را ندارند چکار میکنند؟؟ افتخارشان کیست؟؟؟ آنها هم کسی را دارند که این همه خوب بوده باشد و بتوانند در وبلاگهایشان از او بنویسند آن هم بعد این همه سال؟؟ 

مولاجان ما ملت خوشبختی هستیم که سایه شما روی سرمان است شما چقدر خوبید که وقتی ماهم شما را یادمان نیست شما ما را یادتان است این را بارها وقتی هرجایی گفته ام یاعلی و جواب گرفته ام فهمیدم

مطمئن باشید هرکسی شما را بشناسد به زور خودش را زیر سایه شما جا میکند ...راستی یادم رفت بگویم شما پدر آرامش هم بودید آخر بعد از شما هیچ کس رنگ آرامش ندید بعد از شما دنیا مصیبت زده شد و سیاه .... زینب و حسن و حسین و عباستان آقا .... دنیا بعد از شما خیلی هم که خوب باشد خاکستریست 

دنیا بدون شما یتیم است ... 


روزهای کودکیش ب چوپانی گذشت...

اندر احوالات خانواده عجیب و غریب ما همین نکته بس که داداش جان با نه سال سن عاشق چوپانیه :| بله در این سن که همه میخوان دکتر مهندس و خلبان شن داداش ما میخواد چوپان شه...حتی ی بارم اظهار فضل فرمودن که من تاششم بیشتر درس نمیخونم بعدش میرم چوپان میشم ک مادر جان با کف دست رفت تو دهنش و فرمودند که هر غلطی میکنی مهم نیست منتها میمونی با لیسانس میری چوپان میشی ... و تمام فکر داداشم گوسفنداشن که هر روز زیاد و زیادتر میشن صبح که از خوب بلند میشه دسته تی آشپزخونه رو میکنه چوب و تا ساعت دوازده یعنی وقتی که چوپانا برمیگردن خونه کل خونه رو دور میزنه اغراق نیست اگه بگم دوساعت بی وقفه راه میره....پریروز رفتم تو اتاقش میبینم ی کاسه پر از هسته های آلبالو و گیلاس هست ک انگار شسته شدن نگو داداش جان گوسفندهای خیالیش رو تو هسته البالو میبینه یعنی هر هسته یک گوسفنده و اون کاسه هم طویلشونه :| الان 45 تا گوسفند داره و صدای هرکدوم رو به طور جدا تو خونه درمیاره و من گاهی فکر میکنم واقعا ی گله تو خونمونه گله داداشم دوتا سگ نگهبانم داره که ما مجبوریم صدای اونا رو هم تحمل کنیم و من واقعا نمیدونم این حالتا طبیعیه یا نه

حالا اینا همه رو گفتم ک برسم به این نکته که امروز ظهر بابام داشت دعواش میکرد که بیا بریم بخوابیم اینم داد و بیداد ک من خوابم نمیاد و چون وقتی بیداره خیلی رو مخ من راه میره و منم خیلی کار داشتم من باب خر کردن گفتم داداش جان بیا برو بخواب تو خواب گوسفنداتو بشمار .... گفت از صبح 5 دفعه شمردشون دقیق 45تاست ...گفتم خب نمیشه الان بخوابی بعد گوسفندات بچه دار شن ...میگه اهههه تو خیلی خنگی واقعا چطوری نمیدونی گوسفندا تو تابستون بچه دار نمیشن :|

و بله من تازه فهمیدم این قضیه رو ...فقط نمیفهمم داداشم از کجا این موضوع رو فهمیده :|

نفس کشیدن در دانشگاه آرزوها....نفس کشیدن در دانشگاه تهران

اشک و اشک و اشک و بغض و شکری که هرچی بگویم کم گفته ام .....


یکی بیاید من را از خودم ببرد ...

خسته ام ..انقدر نشسته ام یک جا که از خستگی خسته میشوم ...جسمی و روحی خسته ام ... من همه عمر محکوم به انتظارم همیشه چیزی در زندگیم هست که منتظر سرانجامش هستم ...مثل همین هفته که چشم دوخته ام به سایت سنجش پزشکی و جوابهای لعنتی نمی آید .... مثل اس ام اس هایی که میفرستم و باید بین باید و نبایدش معلق و منتظر بمانم...مثل همان ترم پنجی ک حراست به جرم فعالیت سیاسی برده بودم و استادم محرومم کرده بود از 5 واحد درسی و من منتظر بودم کسی برایم کاری کند....مثل سوم راهنمایی که منتظر بودم جواب سمپاد ونمونه بیاید...مثل پنج سال پیش که منتظر جواب کنکور بودم...مثل همه روزهایی که همه هم اتاقی هایم بیرون میرفتند پیتزا میخوردند و من منتظرشان بودم...مثل همه وقت هایی ک منتظر بودم بابا زنگ بزند بهم زنگ بزند مثل همه باباها و نمیزد...مثل همه وقت هایی که دنبال مجوز برنامه های فرهنگی بودمو منتظر تایید بودجه برنامه....مثل همه وقتهایی که دلم لباسی را خواست منتظر ماندم ارزان شود بعد بخرمش...مثل همه روزهایی که منتظر بودم پاییز بشود و بروم کاخ سعد آباد و هیچوقت نرفتم... مثل همه وقت هایی که منتظر میماندم حقوق پیام را بریزند و برویم رستوران...مثل همه انتظار برای سه شنبه شدن و سینما رفتن....مثل همه انتظار برای رفتن به کافه های باکلاسی ک هیچوقت نرفتم ...مثل همه لحظاتی که در زمستان و تابستان توی متروی انقلاب و میرداماد منتظر بودم...مثل همه وقت هایی ک منتظرم همه چیز درست شود...مثل همه این یک سالی که پیام را دارم و ندارم... مثل همه این ی سالی که چشم دوخته ام به آسمان...مثل همین الانی که چشم دوخته ام به دستان خدا تا شاید دستم را بگیرد...خداجان من آدم منتظریم یک سال که هیچ من ده سال هم میروم و میایم که جوابم را بدهی نه از این جوابهای خلاصه من ی جواب تشریحی کامل میخواهم...خداجان من این بار منتظر شمایم.....