چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

رفیقم کجایی؟

سپرده بودم به خدا که هرچه میخواهد بشود

آویز شده بودم به شاه چراغ که اگر صلاح می داند اتفاقات خوبی بیوفتد

داشتم برمیگشتم شب آخر بود

گوشیم زنگ خورد .... گلایه کرد که چرا نگفتی 4 ساعت از هم فاصله داریم

وسایلم را جمع کردم و رفتم ... دراحمقانه ترین حالت ممکن رفتم....

ساعت پنج صبح که در آغوشش فرو رفتم فقط زمزمه اش را شنیدم ....رفیقم کجایی؟؟؟؟؟؟؟

و جواب شنید همینجا....در امن آغوشت


اولین تجربه

ی شعر خوندم از #سید_سهیل_مهدیانی ... غم خاصی توش بود دلم خواست ک بخونمش دلمم خواست ک شما بشنویدش البته اگه شما هم دوست داشته باشید

 

نون میم و سید سهیل مهدیانی 

لینک گذاشتم با مشکل مواجهه گویا مجبورم اینجوری بزارم

http://s7.picofile.com/file/8236748276/noon_mim.mp3.html


نصب اتفاقات جدید

هروقت مجبور میشم ویندوز لپ تاپمو عوض کنم اولاش حس بدی دارم مخصوصا وارد کردن اطلاعات درایو ویندوز ب بقیه درایوها کاریه ک واقعا جونمو میگیره ولی وقتی با ویندوز جدید مواجه میشم حس خوبی دارم حس میکنم لپ تاپم تمیز شده و مثلا ویندوزم داره برق میزنه و سرعت بالا رفته و خلاصه همه چی اوکیه ... این حس فقط چند دقیقه دووم میاره ب محض اینکه میام سراغ اینترنت تا وبگردی کنم یا کارامو انجام بدم با حس بد این مواجه میشم که هیچکدوم از سایتایی که ثبت نام کرده بودم دیگه منو یادشون نمیاد یا حتی نمیتونم ی موزیک گوش بدم نمیتونم خیلی از فایلامو باز کنم چون نرم افزارشو ندارم و... ولی در نهایت مجبورم با همین شرایط کم کم همه چی رو اوکی کنم

تغییر توی زندگی و گرفتن هر تصمیم جدی تو زندگی ب نظرم درست شبیه ب نصب کردن ی ویندوز جدیده باید چیزایی که لازمته از زندگی قبلیت برداری بذاری ی جای امن بعد پاک کنی هرچیزی که قراره نباشه رو ...هرچیزی که جای اضافی گرفته و عین ویروسا داره زندگیتو مختل میکنه حداقل باید ببریش ی جایی ته مغزت ک ب زندگی جدیدت کاری نداشته باشه  چیزایی شبیه نفرت شبیه  کینه ... الان حس خوب تمیزی رو داری و حس میکنی چقدر آرومی ولی این ارامش قبل از طوفانه چون تو همون آدمی و ی عالم اطلاعات از زندگی قبلیت داری که اتفاقا خیلیم لازمشون داری و باید ازشون استفاده کنی چیزی شبیه ی سری کارای ناتموم چیزی شبیه دوستات ولی باید یاد بگیری که از زندگی گذشتت الان هیچی دم دستت نیست تو قراره ی کار جدید بکنی باید آداپته بشی با شرایطت باید طرز استفاده جدید یاد بگیری .....باید یادت بمونه ک گذشته تموم شده و ی جایی دورترها جاش گذاشتی باید یاد بگیری توی الانت زندگی کنی ..

عشق با طعم سیب ترش

خیلی خوبه ک وقتی قراره با دوستات بستنی اسکوپی بخورید تو دغدغه انتخاب طعم نداری و چشم بسته میگی سیب ترش ولی خیلی بده که یهو یادت بیوفته دقیقا یک ماه پیشش وقتی تو میگی میل نداری و آبمیوه نمیخوری گوش نمیده و با ی گالن آب میوه مواجه میشی و در جواب نگاهت ی کلمه دریافت میکنی !!!! تو که سیب ترش دوست داشتی !!!! و لحظه ای که قراره بستنی رو بخوری حس میکنی شاید بستنی با طعم زهرمار خوش طعم تر از بستنی با طعم سیب ترش باشه و سیب ترش از این لحظه به بعد یکی از بدترین طعم های دنیاست

ارسباران

عرضم ب حضورتون ک خبررسید عصر شعر و ترانه تو پنجشنبه اول هر ماه برگزار میشه و ماهم با تنی چند از دوستان دوان دوان راهی شدیم

طبق معمولم دیر رسیدیم و جا نبود ک بشینیم یهو دیدم سه تا صندلی اولین ردیف خالیه ... به هرحال ما شعورمون هنوز ب اون حدی نرسیده ک وقتی میبینیم 20 نفر دیگم سرپا وایسادن و نمیرن بشینن حتما ی مشکلی هست شاید صندلی خار داره نمیشه بشینی روش واسه چی شما سه تا گاگول سرتونو میندازید پایین میرید میشینید

تا اواسط مراسم هنوز درگیر این بودم ک خب ملت ما چرا اسکولن نیومدن بشینن رو این صندلیا ... یهو دیدم دو سه تا از این آقایون بغل دستی ما بلند شدن و یکی دوتا دیگه از اقایون نشستن سرجاشون ...بازهم با مغز نخودیم داشتم حدس میزدم حتما خسته شدن بعد این چند نفرم از ما یاد گرفتن اومدن نشستن سرجای اینا...

نور سالنم کم بود و زرد و خلاصه فضا بسی هنری بود

یکی از این اقایون تازه جلوس کرده هی وسط نقد استاد کاکایی میپرد هی ی مطلب جدیدی میگفت و منم بعد چندین بار سعه صدر و چندین بار نگاه غضب آلود داشتم کم کم خودمو آماده میکردم ک برگردم تو روش بگم کاش ساکت شی !!!! در همین حین استاد کاکایی فرمودن عرض خیر مقدم داریم خدمت جناب اقای فلانی و فلانی و فلانی ... خب آقای فلانی جان ب من چ نور سالن کمه و من نمیتونم صورت همچون ماه شما رو که از شاعرای مورد علاقه من هستید تشخیص بدم و شعورم هم نمیرسه که ردیف اول برای مهمانان ویژه است و خیلی بی شعورتر هم هستم که نمیفهمم بقیه بلند شدند شما بنشینید و خودشون سرپان و فقط منم ک عین کرگدن لم دادم رو صندلیم.

خب شما هم کمی رعایت کن دیگه یعنی چی که وسط نقد استاد هی اظهار فضل میکنی (خدایی این قسمتش ی مقدار بی شعوری اقای فلانی بود ) که من مجبور شم بهت چشم غره برم!!!!