چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

ماه من

وقتی شروع به نوشتن وبلاگ کردم ک تازه فهمیده بودم زندگی می تونه درد داشته باشه همون اول ها هم گفته بودم که ممکن است ماهی پیش بیاید که چیزی ننویسم دلم نمیخواد اینجا شبیه دفترچه خاطراتم باشه قاعدتا از اسمش هم پیداست که چرند و پرند می نویسم.چیزی که فکرش رونمی کردم این بود که این ماهی که قرار نیست چیزی بنویسم اردیبهشت باشه .اردیبهشت دوست داشتنی آبی رنگ من کاملا خاکستری بود از همون روزای اولش که با بی پولی وحشتناکی درگیر بودم تا روزآخرش که تولدم بود و به بیخودترین شکل ممکن با بغض گذشت همه وجودم رو خشم یا غصه یا هر کوفتی شبیه اینها احاطه کرده بود و حالم از هوای خوب اردیبهشت به هم میخورد الان هم حالم از خودم بهم میخورد که یک عالمه مطلب بیخود غم انگیز اینجا دارم و مدتهاست از روزی که از ته دل شاد بودم گذشته و واقعیت این است که چون اتفاق شادی نیوفتاده ننوشتم . روزهای خوب هم داشتم که قانون زندگی این است که سیاه و سفید دارد ولی منظور من چیزی است که همراه خوبیش آرامش هم بیاره و فکرهای ذهنم را مچاله کنه بریزه دور قبلترها به خوشی های موقتی دلخوش بودم الان به حدی رسیده که از خوشی های موقت هم زجر میکشم چون میدونم امروز که بگذره همه این خوشی تموم میشه نمیدونم شاید هم قانون زندگی این باشه و توی این سن همه اینو یاد میگیرن.

میترسم از اینکه حال بدم به ناشکری برسه امسال و همچنین پارسال نه کادویی گرفتم و نه شمعی فوت کردم و نه کیکی بریدم خیلی هم برام مهم نبود و این ناشی از همون بی تفاوتیه است ولی هر دوسال خدا ی هدیه خیلی خوب بهم داد پارسال که شب تولدم از کنکور اومده بودم و دیگه تو ذهنم قبولیم رو جشن گرفتم و امسال هم یکی دو روز قبلش ی کاری که مدتها منتظرش بودم جور شد برام با همون شرایطی که همیشه دعا کرده بودم و این یعنی اینکه خدا صدای منو میشنوه و من بازهم حالم از خودم بهم میخوره که نمیتونم برای این همه نعمت خوشحال باشم .وای اصلا با ی حال بدی درگیرم که نمی تونم بنویسمش قلبم پر از ی سری چیزهاست که نمیدونم چیه فقط احساس سنگینی می کنم تو قلبم و این حس سنگینی روی جسمم هم اثرات خاص خودشو داره.23 سالم تموم شد و حالا وارد سن زوج شدم گفته بودم که سن زوج رو دوست دارم؟ تا پارسال همیشه میگفتم 22 سالمه و الان هیچ دلم نمیخواد باور کنم 23سالم پر شده و باید بگم 23 سالمه ترجیح میدم بگم ی آدم 24 سالم.از سن های فرد خوشم نمیاد اصلا.از آدم های فرد هم خوشم نمیاد از روزهای فرد هم همچنین... تنها فرد دوست داشتنیم خداست و دلم میخواهد فقط خودش فرد باشه برای خودش باشه و بقیه چیزها زوج بمونند سن,,روز,,آدمها

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد