چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

به دور جهان میگردم و دلم در کنار توست

از دمشق میگذرم...ایتالیا را آهسته قدم میزنم...به دور فلسطین میگردم .... ولی دلم در کنار توست..

کنار اومدن با تهران ی کم راحت تر از چیزی بود که توی ذهنم داشتم البته فقط کمی راحت تر مثلا کل ولیعصر را هق هق نکردم و فقط چند قطره اشک ریختم و سعی کردم ادای آدم قوی ها را دربیاورم تا حدود زیادی موفق بودم

هیچ حس خاصی ندارم نه خوشحالم نه ناراحتم  بی تفاوتم آن هم خیلی زیاد بی انگیزگی هم کمی تا قسمتی دارم بچه ها کم مونده از خوشحالی لباسای تنشونم پاره کنن ولی من خیلی عادیم انگار تو همین دانشگاه تهران ب دنیا اومدم و بزرگ شدم  چیزی ک آرزویم بود حالا جوری شده ک یک قدم هم اونورتر از دانشکده خودمون نرفتم طبق معمول دو روز اول کلاس رو پیچوندم و امروز با سلام و صلوات یکی از کلاسامو رفتم و یکی از استادای معروف رشتمو دیدم و فهمیدم نباید انقدر سر کتاب سختش بهش فحش میدادم بنده خدا استاد خوبیه کلا سم شناسی خیلی سخته

خوابگاهم حوالی همین دمشق و ایتالیا و فلسطین است و بسیار کهنه و قدیمی که البته من مشکلی ندارم قبلا چند شبی مهمان دوستم بودم در این خوابگاه فقط سایر شهرستانی ها ک مثلا فکر میکردند قرار است وارد بهشت شوند شوکه اند 

همکلاسی هایم از ظواهر امر خیلی خرخون به نظر میان مذکرهای کلاسمان بدترند حتی  .همین روز اولی رفتند کتاب امار بخرند !!!خب چه خبره بذارید ی هفته بگذره کتاب ک تموم نمیشه؟؟هان؟؟!!! یک پیام داریم ک قبل از اینکه خودش را معرفی کند به دلم نشست کلا پیام ها دل نشینند 

یک کار پیدا کرده ام  30 کیلومتری تهران کارخونشو خیلی خیلی دوس داشتم و اصلا مسافت زیادش برام مهم نیست احساس میکنم میتونم چیزای زیادی اونجا یاد بگیرم 90درصد قطعی شده دعا کنید درست شه هم به پولش احتیاج دارم هم علم و سرگرمیش

اوضاع خوبه هم اتاقی های خوبی دارم و طبق معمول فنچولک اتاق منم :|

حوصله دوست پیدا کردن و صمیمی شدن هم ندارم از جمله بی تفاوتی های مسخره ام این شده ک پنجاه بار یک سوال رو طبق عادت از ی نفر میپرسم ولی جوابش یادم نمیمونه امروز سه بار از همکلاسیم پرسیدم کارشناسی کجا بودی :| ان هم در عرض دو ساعت..اسم هم اتاقی هایم روهم یادم نمیمونه 

ولی ته دلم خالیست و انگار قرار نیست به این زودی ها هم پر شود. شرایط خوبه کار جور بشه عالی هم میشه ولی هیچکدوم اینا خلا دلی منو پر نمیکنن خلا ذهنی ندارم ولی خلا دلی دارم کلا تو زندگی من مشکلات دلی نقش اساسی تر دارن نسبت ب مشکلات عقلی و منطقی...هفته ها بی پولی برایم قابل تحملتر از این است ک مجبور باشم هر روز حد فاصل ایتالیا تا خوابگاه را پیدا بیایم و هی فکر کنم .پیام هم همین حس و حال را دارد گویا هر ثانیه میپرسد ک کجایی و اگر جاهایی همین حوالی انقلاب را بگویم ساکت میشود از همان سکوت هایی ک احساس میکنم مثلا دارد بغضش را قورت می دهد و هر دوهم به رویمان نمی آوریم ک سختمان است بیخودی میخندیم و ادای آدم قهرمان ها را در می اوریم ... 

تنها چیزی ک میدانم این است ک من باید قهرمان زندگی خودم باشم و بس...خودم زندگیم را بسازم ..تنها اعتقاد این روزهایم همین است اصلا شاید همین هیجان زده نبودن باعث بشود ک زودتر بروم سر درس و زندگی جدیم چون بچه ها هنوز در توهم خوشحالی هستند که برای من یک روز هم طول نکشید دستپاچگیشان سر کلاس زبان تخصصی خنده دار بود مدام سوال های چزت و پرت میپرسیدند من مانده بود بپرسند دفتر چندبرگ برداریم یا مثلا استاد بخواهیم برویم مستراح باید اجازه بگیریم؟؟؟و نمیتوانستند سوالات ساده استاد را جواب بدهند البته منظورم این نیست ک بلد نیستند ها منظورم این است هیجان زدگی هنوز هم حس برتر وجودشان است 

خدا آخر و عاقبت همممونو بخیر کنه



نظرات 2 + ارسال نظر
پرنده ی گولو سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 16:03

سلام
ارشد مبارکه
گاهی هم اینجوریه
همه دنیا جمع میشن توی ولیعصر تا انقلاب و رو دوش ادم سنگینی میکنن
منم شیرینی فرانسه رو دوست دارم خیلی
یاد خیلی کوچولویی هام می افتم
یاد هجده سالگی
یاد اون سالی که گاو رو توی سینما سپیده دیدم

گولو گولوی بی معرفت نمیخوام خودخواهی کنما ولی خب چی میشه بنویسی لطفا؟؟؟؟الان دکتر شدی تحویل نمیگیری دیگه
اره منم طعمشو دوس دارم ولی ب قیمتش ک فکر میکنم یادم میاد خیلیم با بقیه شیرینیا متفاوت نیست ب هرحال ادم باید خودشو قانع کنه دیگه
باز تو خوبه فقط یاد گاو میوفتی من یاد کل فیلمای سال 91-93 میوفتم :|
حس و حال خوبی نیست اصلا

سارا پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 11:13

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد