چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

توافق سنت و مدرنیته

همین الان یهویی.. نشسته ام و زل زده ام به اشترانکوه روبرویم پر از درخت سمت چپم گندم و سمت راستم لوبیا کاری است همین الان که آفتاب غروب میکند من وسط یکی از روستاهای لرستان نشسته ام و از وای فای پدربزرگم برایتان مطلب ارسال میکنم و بسیار لذت میبرم چون در شهر باید از اینترنت قراضه رایتل استفاده کنم و هر ازچندگاهی هندلش بزنم که کار کند.

مامانم هم روی مبل نشسته و چای می نوشد ...پدربزرگمم هم با ال سی دی اخبار نگاه میکند و حتی سینما خانواده دارد ... عمویم که پا آنورتر گذاشته و از فن آوری سه بعدی استفاده میکند و ماه.واره هم دارد حتی...سرویس های بهداشتیاشان از جدیدترین سرامیک ها وبسیار زیباست از اتاق خواب من هم قشنگتر است...فرش قرمز هم ندارند فرش هایشان همه کرمی و رنگ هایی در این مایه است...نهار و شام هم دوجور است آبگوشت و آش به تناسب نهار و شام برای سن بالاترها و انواع برنج ها برای ماها...همه سقف هایشان را شیروانی کرده اند  و حس میکنی وارد دنیای رنگی رنگی میشوی واز دنیای سیاه وسفید شهر خبری نیست...بحث های داغ سیاسی هم که همیشه هست ...تحصیل از خیلی کلانشهرها بیشتر مورد توجه است عموها و عمه هایم همه درس خوانده اند و دانشگاه رفته اند همسایه پدربزرگمم هم سه پسر دکتر دارد و حتی آمار خارج رفته ها هم بالاست...

اینها را نگفتم که فکر کنید نشسته اند بیکار و یا مثلا می آیند شهر می روند در یک شرکت خصوصی چندرغاز میگیرند ..اینها را گفتم که بگویم با این همه امکانات به شدت پیگیر کشاورزی و دام داریند ...گاو و گوسفند وخر دارند و زنبور عسل...گندم و جو ولوبیا میکارند ... فقط مدل کشاورزی را ارتقا داده اند و متناسب با همان امکانات زندگیشان کشاورزی می کنند...شیر و ماست ونان محلی میخورند...هنوزهم لب به گوشت قصابی نمیزنند وخودشان گوسفند میکشند ...برنج هم فقط ایرانی ....یک سری سنت های خاص خودشان راهم دارند عروسی ها هنوز در خانه و حیاط است وخبری از تالار نیست ولی دی جی و ارکست می آورند....شیربها هم رسم است هنوز ولی خبر مهریه های 1000تایی شهر روی مهریه های 50تاییشان تاثیر نگذاشته خوشبختانه...مانتو وساپورت هم نمیپوشند پیرزن ها همان پیرهن های گل گلی راحت را دارند و جوانترها مانتو شلوارهای معمولی خودمان ... کت شلوارهم میپوشند مردها ولی در روستا با همان شلوارهای گشاد رفت و آمد میکنند و کت شلوار لباس پلوخوریشان است...مدرسه هم تا ابتدایی بیشتر نیست برای ادامه تحصیل می روند به شهری ک نزدیکشان است...شیرینی و کیک راهی در روستا ندارد گاهی کسی ی کیلو کیک یزدی می آورد و بریا بقیه اش زن ها یگ جور شیرینی میپزند که ما بهش می گوییم برساق یا برصاق یا نمیدانم املایش را...

خلاصه اینجا سنت و مدرنیته خوب باهم کنار آمده اند بهشت زندگی همینجاست


بعدا نوشت: پدربزرگ جان با دیکتاتوری محض وای فای رو خاموش کرد و گفت آخر شب روشن میکنم چیه هی سرتون تو اون بیلبیلکاست (دقیق یادم نیست چه واژه ای گفت) هرچیم تو روستا عوض شه این اخلاق بابابزرگ من عوض نمیشه  و این پست الان منتشر میشود

 

نظرات 3 + ارسال نظر
امید سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 21:26

اول فکر کردم اشترانکوه استعاره از چیزی باشه، بعد دیدم نه واقعاخودِ ااشترانکوه رو میگید

نه دقیقا منظورم قله های اشترانکوه بود ک هنوزم کمی برف داره

یاسی‌ترین دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 11:36 http://yasitarin.blog.ir

ای جانم :))
چه خوبه اونجا!
همه پستت یه طرف، اون دو جمله اولت یه طرف... دلم خواست :)

اتفاقا منم موقع نوشتنش یاد توصیفای پارسال تو افتادم از سینه سرخ و کوهنوردی و....

متین یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 23:50 http://matinzandy.blogsky.com/

بسیار عالی

خانواده ای این چنینی بسیار دوست داشتنی هستند .

دست پدر بزرگتون بوسیدنیست

ممنونم نظر لطفتونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد