بیست و نهم بهمن 93
چند روز پیش تو باشگاه بحث سر ریختن عیدیای کارمندی بود و اینکه چه نقشه هایی واسش کشیدن و چقدر خرج گرونه و این پولا پول ی پاچه شلوارم نمیشه و جواب بچه ها رو کی میده و خلاصه از این حرفا
ی خانمی هست تو باشگاه مسئول نظافته ی خانم تپل دوست داشتنی و بی نهایت مهربون که دستشون به دهنشون میرسه ولی خب زیر خط متوسط جامعه ان . چون باشگاهیی ک من میرم وابسته به ی سازمان خاصه این خانمم اونجا کارگرحساب میشه و حقوق و عیدیشو از دولت میگیره .داشت از برنامه هاش برای عیدیش میگفت که وقتی واریزش کنن اول میره ی دست لباس برای بچش میخره بعد عیدی دخترشو میبره بعدم عیدی میخره برای مادر شوهر و خواهر شوهرش.که یکی از خانما ک برای ورزش میاد گفت ول کن بابا دیگه نمیخواد برای مادرشوهرت و خواهر شوهرت چیزی بخری بذار جیبت برو بازار برای خودت خرید .جوابی که خانم تپله بهش داد خیلی قشنگ بود خیلیییی گفت شوهر من همین ی دونه پسره شایدم من عیدی نبرم برای اون دوتا هیچوقت هیچی نگن ولی وقتی ببرم قطعا خوشحال میشن و خدا واسه خاطر خوشحالی دل اونا حتما ی جایی خوشحالم میکنه.
ومن حس کردم مناعت طبع و بخشش هیچ ربطی به غنی و فقیر بودن نداره چه زیادن مرفه هایی که دست به احتکار پولشون میزنن و چه زیادن آدم هایی که با وجود فقر بازم شکرگزارن و بخشنده.دنیا با وجود آدم حسابیایی مثل فقیرای بلند طبع جای قشنگیه برای زندگی
---------------------------------------------------------
پانوشت:
تو شهر ما رسمه قبل از عید برای دخترایی که ازدواج کردن و از خونه باباشون رفتن و خواهرشوهر و مادرشوهر عیدی میبرن