چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

چرند و پرندهای گاه و بیگاه

نمی توان گفت باید نوشت

خدایا شکرت

پانزده بهمن 93

دلم فقط زبان دل میفهمد نه زبان عقل. دلم چیزهایی میخواد ک با عقلم جور نیست مثل وقتهایی ک کودک دبستانی جلوی مادرش پابرزمین میکند ک من فلان چیز را میخواهم و مادرش نمیتواند قانعش کند ک نمیشود. دلم به در و دیوار دلتنگی می کوبد و عقلم ندای صبر می دهد. آخر من چگونه قانعش کنم ک دلتنگی دلیل محکمی برای زنگ زدن نیست حتی گاهی عقلم هم کمکمش میکند صدایش را میشنوم ک میگوید دل عزیز من هم بی تاب دیدن و شنیدنش هستم ولی نمیشود مثل مادری ک به فرزندش میگوید من هم فلان چیز را دوست دارم ولی الان پولش را نداریم یا زمان مناسب خریدش نیست.. از شما چه پنهان دلم یک smsبازی طولانی میخواهد فقط smsنه وایبر و نه واتساپ دلم میخواهد آخر شب بدون هیچ نشانه ای از تایپینگ منتظر جواب باشم چشمم به گوشی باشد تا چراغ صفحه اش روشن شود.. میدانم دلم چیز زیادی نمیخواهد دلم کم توقع است ولی چه کنم که همین توقع کم هم ممکن نیست.. بعدا نوشت: این پست قرار بود دوساعت پیش پست شه ولی تو همون وقتی ک داشتم مینوشتمش خدا صدای دلمو شنید و ب خواست دلم رسیدم.. خدایا بزرگی و حکمتتو شکررر اصلا نمیدونم چی بکم ک لایق خدایی تو و بندگی من باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد